همیشه دوست داشتم پیچدن صدای اذان تو خونه رو ؛ودلچسب تر برام این بود که اهل خونه باهم این نوای آسمونی رو زمزمه کنن... دلم میخواست یه پسر داشتم که موذن ومکبر مسجد محل بشه... این پسر کوچولو ها که مکبر بودن وبا یه ژست خاصی اذان و اقامه میگفتن رو که می دیدم قند تو دلم آب میشد. هروقت صدای اذان از تلوزیون پخش میشه منم با صدای بلند هم خوانی میکنم؛ اولین بار تو خیابون بودیم که با صدای بلند شروع کرد به (ابا ببر)گفتن؛صدای اذان رو از بلندگوی مسجد شنیده بود... حالا صدای من با مکبر کوچکم وقت اذان به هم میپیچه و فضای خونه رو معطر میکنه به ذکر خدا... من به آرزوم رسیدم... الحمدلله... ------------------------------------...