علي كوچولوعلي كوچولو، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 25 روز سن داره

جوجه طلبه

سرباز کوچک ولایت

محکم پای راستشو میکوبید روی زمین ویه قدم جلو می اومد و دوباره پاشو میکوبید رو زمین؛ ... داشت مراسم رژه نیروهای مسلح رو از تلوزیون نگاه میکرد...
31 شهريور 1393

عطر ایمان آید...

همیشه دوست داشتم پیچدن صدای اذان تو خونه رو ؛ودلچسب تر برام این بود که اهل خونه باهم این نوای آسمونی رو زمزمه کنن... دلم میخواست یه پسر داشتم که موذن ومکبر مسجد محل بشه... این پسر کوچولو ها که مکبر بودن وبا یه  ژست خاصی اذان و اقامه میگفتن  رو که می دیدم قند تو دلم آب میشد. هروقت صدای اذان از تلوزیون پخش میشه منم با صدای بلند هم خوانی میکنم؛ اولین بار تو خیابون بودیم که با صدای بلند شروع کرد به (ابا ببر)گفتن؛صدای اذان رو از بلندگوی مسجد شنیده بود... حالا صدای من با مکبر کوچکم وقت اذان به هم میپیچه و فضای خونه رو معطر میکنه به ذکر خدا... من به آرزوم رسیدم... الحمدلله... ------------------------------------...
31 شهريور 1393

عروسي

اين چند روزه درگير مراسمات وجشن عروسي دايي جانِ علي بوديم. بنده بايد همين جا كمال تشكر وامتنان رو از علي آقا داشته باشم كه از هيچ گونه نيشطوني وبي قراري وانواع واقسام بهانه گيريها وبد قلقي ها دريغ نفرمود و در تمام مراحل اين مراسمات ثابت قدم واستوار بر سر مواضع به حق خود ماند... ---------------------------- اين خجالت كشيدنش از عروس و سر به زير انداختنش ازهمه چي جالب تر بود قربون پسر با حيام برم من .
18 شهريور 1393

اشارات شيرين

يه مدت دارم رو آشناي با اعضاي بدنش باش كار ميكنم؛سر؛دست وپا؛گوش وبيب(بيني) كه با زبون شيرينش همه رو اسم ميبره مخصوصا اشاره به سرش خيلي با نمكه:در جواب سرت كجاست محكم ميكوبه تو سرش و ميگه دَ ------------------------------ چند روز پيش ازم ميپرسه بابا كوووو ؟؟؟ ميگم سر كار زودي دستشو ميذاره رو سرش ميگه دَ ...
18 شهريور 1393

دخترانه

داشتم سفره رو جمع میکردم قوطی سس رو دستش گرفت  و رفت  سمت آشپزخونه ؛در یخچال روباز کرد و گذاشتش داخل  یخچال. وقتی چیزی میدم دستش که ببره بذاره سر سفره خیلی شیک ودخترونه اون کارو انجام میده گاهی هم  به سلیقه خودش سفره آرایی میکنه،مثلا آبکش  وسطل و هرچی کاسه  بشقابه پلاستیکیه میاره میذاره رو سفره لباسهارو که جم وجور وتا میکنم  یکی یکی میده دستم  توآشپزخونه که هستم یه لحظه هم از من جدا نمیشه مدام دور وبرم میچرخه  اگه چیزی رنده کنم  ،میخواد که این کار رو انجام بده از این کابینت چیز میز بر میداره میذاره تو اون کشو از اون کشو چیز بر میداره  ،میذاره تو لباس شویی خلاصه که...
5 شهريور 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به جوجه طلبه می باشد